دكتر محسن رناني 5 آبان 1393 ساعت 12:55 عدالت، يا افقي است تا عمودي. عدالت افقي در آموزش يعني همان تعداد صندلي و كلاس و معلم و ساير امكانات آموزشي كه شهرها دارند روستاها هم بايد داشته باشند (به نسبت جمعيت‌شان). اما عدالت عمودي مي‌گويد تفاوت‌ها را لحاظ كن و به نسبت فقر آموزشي‌شان، بيشتر روي روستاها سرمايه‌گذاري كن. نظام آموزشي ما از نظر ظاهري، حتي عدالت افقي را هم برآورده نكرده است چه رسد به عدالت عمودي. اما داستان بي‌عدالتي آموزشي در ايران بسيار عميق‌تر است. نظام آموزشي ما با غفلت از تقويت «توانايي توسعه» در كودكان ما، به گسترش يك بي‌عدالتي بين نسلي دامن زده است. «توسعه» يعني رفتن به سوي يك «جامعه انساني» كه مسائل‌اش را با بيشترين مشاركت و با كمترين هزينه حل و فصل مي‌كند؛ خواه مساله توليد باشد، خواه مشكل توزيع باشد، خواه چالش سياسي باشد، خواه بحران اجتماعي. توسعه يعني حاكميت تدريجي «عقلانيت جمعي» بر فرايندهاي اجتماعي و اقتصادي (به جاي حاكميت سنت يا فرمان بر اين فرايندها). حاكميت عقلانيت با تقويت همزمان دو بعد ذهني ما تحقق مي‌يابد: بعد حافظه‌اي ذهن و بعد تحليل ذهن نيز با دو بازو تقويت مي‌شود: آموزش و پرورش. بدون پرورش، ذهن تبديل به يك ماشين حافظه‌دار محاسبه‌گر مي‌شود. پرورش است كه اين ماشين حافظه‌دار محاسبه‌گر را «جنبه انساني» مي‌بخشد اگر «جنبه انساني» ذهن آدمي را از آن بگيريم، در واقع امكان تحقق «عقلانيت جمعي» را از آن گرفته‌ايم و بنابراين توانايي تحقيق «توسعه» را از او گرفته‌ايم. ما با غفلت از جنبه انساني ذهن كودكانمان (پرورش) توانايي آنان را در مشاركت در فرايندتوسعه از بين برده‌ايم. كودكان ما وقتي آموزش‌شان تمام مي‌شود. در بهترين حالت اگر آموزش‌شان خوب بوده باشد، به ماشين‌هاي حافظه‌دار محاسبه‌گر تبديل مي‌شود. پس وقتي رانندگي مي‌كند، فقط گاز مي‌دهد چون مي‌داند (مغزش محاسبه مي‌كند) كه با گاز دادن زودتر به مقصد مي‌رسد اما توانايي درك اين كه «ترافيك يك سيستم جمعي است كه تنها با مشاركت و رعايت همه، حل مي‌شود» را ندارد. همچنين وقتي وارد عرصه سياست مي‌شود، وعده‌هاي تهي مي‌دهد چون مي‌داند با وعده بيشتر راي بيشتري كسب مي‌كند اما توانايي درك اين را ندارد كه دموكراسي يك «بازي تكراري» است كه اگر بر فريب بنا شود، وارد چرخه تخريب خواهد شد. بنابراين نظام آموزشي ما با تمركز بر بخش حافظه‌اي و بعد آموزشي ذهن، در حال تكثير يك بي‌عدالتي تاريخي است. عدالت مي‌گويد انسان بايد محور هر گونه سياست يا سرمايه‌گذاري باشد نه چيز ديگر، در غير اين صورت سرمايه‌ها حرام مي‌شود و سياست‌ها ناكام مي‌ماند. بنابراين هر گونه ناكارآيي سرمايه‌ها و سياست‌ها نيز نوعي بي‌عدالتي است. در آموزش، همه سامانه‌ها و فناوري‌ها و سخت‌افزارها و نرم‌افزارها بايد در خدمت «انسان» باشد نه «آموزش». قرار است آموزش، خودش ابزاري براي بهروزي انسان‌ها باشد پس نبايد در آموزش، «انسان» فراموش شود. آموزش‌هايي كه فقط روي حافظ متمركز مي‌شود به جاي انديشه، در بطن خود نوعي بي‌عدالتي دارند چون بر بخش غيرانساني مغز متمركزند. بخش غيرانساني مغز همان است كه ربات هم دارد، حيوان هم دارد. بخش انساني مغز همان توانايي انديشيدن و تمييز دادن و انتخاب كردن‌هاي «اجتماعي» است كه ربات و حيوان ندارد. سازماندهي نظام آموزشي ما بر محور بهره هوشي IQ است و تمركز براي آي‌كيو از نوع تمركز بر سخت‌افزار مغز يا تمركز بر بخش حافظه‌اي مغز است. براي ارتقاي جنبه انساني ذهن يا همان «پرورش» بايد بر هوش اجتماعي EQ افراد متمركز شويم. آي‌كيو يابهره هوشي، يك توانايي است مانند همه توانايي‌هاي ديگر ما كه قرار است در خدمت بهروزي انساني باشد. انساني كه هوش اجتماعي پاييني دارد هر چه بهره هوشي بالايي هم داشته باشد. بهروزي‌اش افزايش نمي‌يابد. بلكه آن بهره هوشي، با تقويت بعد محاسبه‌گري انسان‌ها موجب رقابت‌هاي شديدتر و رفتارهاي غيرانساني‌تر ميان آنها خواهد شد. نظام آموزشي ما بر آموزش و استفاده حداكثري از بهره هوشي متمركز شده است، در حالي كه تحقق عدالت، مشروط به توجه بر جنبه اجتماعي و مناسبات انساني ذهن است. نظام آموزشي ما حافظه را تقويت مي‌كند ولي هوش اجتماعي يعني آموزش توانايي زيست انساني را رها كرده است. نظام آموزشي ما هدفش دانشمندسازي است نه توانمندسازي. نظام آموزشي كه دانشمندسازي مي‌كند اما توانمندسازي نه، نظام بي‌رحم و ناعادلانه‌اي است. در چنين نظامي هر چه دانش بيشتري در ذهن كودكان تزريق كنند آنان را از يك زندگي انساني پرمحتوا دور مي‌كنند. به اين ترتيب دانش‌آموزان ما تبديل به ماشين مي‌شود و يا تبديل به دانشمندان بي‌رحم و بي‌اخلاق. چنين نظام آموزشي در دوره‌هاي بين نسلي به عنوان يك ماشين مولد بي‌عدالتي عمل مي‌كند. *ارائه شده به همايش توسعه و عدالت آموزشي کد مطلب: 30968